تـا تـرا دارم غـمـی از مـحـنـت دنــیـا نـدارم
وحشتی از هول قبر و سختی فـردا نـدارم
در محافل جذبهی شوق تو من را می کشاند
ورنه کـاری بـا کـسی از مـردم دنــیـا نـدارم
دلخوشم از زندگانی تا کـه دریـابـم زمــانـت
آرزوئـی غـیـر از ایـن از قــادر یــکـتـا نـدارم
شـکـر لـلّه دو ختم چشم تـمـنایم بــسویت
چشم بر حور و قصور و جنت الـمـأوا نـدارم
مونـس و آرام جانم در همه عـالم تـوئی تو
تکیه گـاهی غـیر تو در روز وان فـسا نـدارم
گر به صحرا میروم یا دشت، دنبال تو گردم
ورنـه قـصـد لـذتی از گـردش صـحرا نـدارم
«ملتجی» گوید خدایا از تو در ادوار عـمرم
حاجتی جز آشنائی با گل زهرا (س)ندارم